شعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی شعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی .

شعرگان : وبلاگ رسمی ابوالقاسم کریمی

گرد آوری داستان کوتاه آموزنده

روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحاشی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: مادمازل من لئو تولستوی هستم. زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت: چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.


برچسب: داستان، داستان کوتاه، داستان آموزنده،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۵ آذر ۱۴۰۲ساعت: ۰۷:۳۵:۵۳ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: گردآوری داستان کوتاه آموزنده نظرات (0)